loading...

تـــو لَـــــی ( دوست شــنـاســی )

. سلام    ۱۴۰۲/۱۰/۲۷ سلام  مولا جان! از روزی که شنیدم تو در میان ما هستی، به هر کس می‌رسم سلام می‌کنم ... چه می‌دانم؟! شاید تو باشی. ای بغض صحراگرد من! بازگرد

طاهر مهدوی بازدید : 6 پنجشنبه 28 دی 1402 نظرات (0)
.
سلام
   ۱۴۰۲/۱۰/۲۷
غلامرضا سازگار - ویکی شیعه
سلام 
مولا جان! از روزی که شنیدم تو در میان ما هستی،
به هر کس می‌رسم سلام می‌کنم ... چه می‌دانم؟!
شاید تو باشی.
ای بغض صحراگرد من!
بازگرد ‌ای بغض صحراگرد من
باز گرما ده به بیت سرد من
ای که عمق انتظارات منی
ای که پشت استعارات منی
من شب ظلمانی هستم تار تار
انتظارم انتظارم انتظار
منتظر بودن عبادت کردن است
با خیال دوست عادت کردن است
قبله صحرانشین این کویر
بال زخم سجاده‌هایم را بگیر
باتو کبری در خضوعم مانده است
چار رکعت در رکوعم مانده است
تشنگی از پای درآورده مرا
آب پشت سد جوعم مانده است
سجده‌ام سر می‌کشد از روی مهر
غصه بر دوش خضوعم مانده است
واجباتم شد شهید مستحب
اصل در چاه فروعم مانده است
ای نمی‌دانم کجایی کیستی
ای فراتر از چرایی – چیستی
در غیابت آب را گل کرده‌اند
موج را مدیون ساحل کرده‌اند
خاک در دست کسوف افتاده است
آسمان هم در خسوف افتاده است
آه ‌ای خورشید روز رهگذر
ای پناه سایه‌های در به در
بی تو ما دلشوره‌های بی‌نوا
بر کدامین جاده یابیم التجا
من دعای عهد می‌خوانم بیا
بر سر این وعده می‌مانم بیا
با تجلی‌های پر هیبت بیا
از میان پرده غیبت بیا
آن که عمری گشته در دنبال تو
باز می‌آید به استقبال تو
؟؟؟؟؟
دستم رها مکن 
دل بسته‌ام، مرا از سر خویش وا مکن
از من، مرا جدا کن و از خود جدا مکن
هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر
گویم گرفته ای، ز عنایت رها مکن
تنها بود به دست تو طومار جرم من
این مشت بسته را بر خلق وا مکن 
غلامرضا سازگار

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟